نظرات ارسالي
+
يه پاکت شير گرفتم تاريخ توليدش ماله فرداس!!
به نظرتون بخورمش يا بذارم توليد شه؟!
به نظرتون بخورمش يا بذارم توليد شه؟!
*mohadeseh*
96/5/29
حسين كارگر
פֿواهر کوچيکہ
محدثه خانوم
رود تنها نيست
ياد فيلمي افتادم که روزنامه يه روز قبل چاپ مي شد و جنجال درست مي کرد. شکمت جنجالي ميشه نخوريد اين شيرا رو
+
پ مثل پدر
ک :مثل کوه
ه:مثل هجرت
وپدر مثل کوه پشت فرزندان است،ووقتي بار سفر مي بندد آنوقت است که مي فهمي چه ازدست داده اي!
5 شنبه ها را دوست داشتم اما اين سومين5 شنبه است که ديگر صداي جواب سلام که نه، صداي سلام پدر را نمي شنوم
چون هميشه قبل از ما سلام ميکرد وپيش پاي ما از جاي برمي خواست...آه پدر چگونه باور کنم غم نبودنت را!
.
ک :مثل کوه
ه:مثل هجرت
وپدر مثل کوه پشت فرزندان است،ووقتي بار سفر مي بندد آنوقت است که مي فهمي چه ازدست داده اي!
5 شنبه ها را دوست داشتم اما اين سومين5 شنبه است که ديگر صداي جواب سلام که نه، صداي سلام پدر را نمي شنوم
چون هميشه قبل از ما سلام ميکرد وپيش پاي ما از جاي برمي خواست...آه پدر چگونه باور کنم غم نبودنت را!
.

شبستان نور
95/1/14
خدا رحمتشون کنه و به شما صبر عنايت کنه .... ان شا الله هديه اي معنوي از پدرتون به شما برسه و دلشادتون کنه الان ديگه دستشون باز هست و فارغ از محدوديت.... و باز از خدا تقاضا دارم که ياد پدرتون رو از ذهنتون فارغ نکنه و شما را حتي به يک صلوات هر روز به يادشون بيندازد ...
+
عطر آن است
که خود ببويد
نه آنکه عطار بگويد
روحت شاد اي هنرمند متعهد...!
که خود ببويد
نه آنکه عطار بگويد
روحت شاد اي هنرمند متعهد...!

پارسي نامه
94/12/15
+
لطفا فقط بخوانيد
لايک و نظر نميخوام..!
پرويز پرستويي
«ساعت حدودشش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بوديم. پسرکي حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت:واکس ميخواهي؟
کفشم واکس نياز نداشت، اما از روي دلسوزي گفتم: «بله.»
به چابکي يک جفت دمپايي جلوي پاهايم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگيري کرد، قوطي واکسش را با دقت باز کرد، بندهاي کفش را درآورد تا کثيف نشود و آرام آرام
لايک و نظر نميخوام..!
پرويز پرستويي
«ساعت حدودشش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بوديم. پسرکي حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت:واکس ميخواهي؟
کفشم واکس نياز نداشت، اما از روي دلسوزي گفتم: «بله.»
به چابکي يک جفت دمپايي جلوي پاهايم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگيري کرد، قوطي واکسش را با دقت باز کرد، بندهاي کفش را درآورد تا کثيف نشود و آرام آرام
پيام رهايي
94/12/7
شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گويي روي بوم رنگ روغن ميمالد. وقتي کفشها را حسابي واکسي کرد، با برس مويي شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفشها برق افتاد. در آخر هم با يک پارچه، حسابي کفش را صيقلي کرد.
گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسي نميشود.»
در مدتي که کار ميکرد با خودم فکر ميکردم که اين بچه با اين سن، در اين ساعت صبح چقدر تلاش ميکند! کارش که تمام شد، کفشها
کفشها را بند کرد و جلوي پاي من گذاشت. کفشها را پوشيدم و بندها را بستم. او هم وسايلش را جمع کرد و مؤدب ايستاد. گفتم: «چقدر تقديم کنم؟»
گفت: «امروز تو اولين مشتري من هستي، هر چه بدهي، خدا برکت.»
گفتم: «بگو چقدر؟»
گفت: «تا حالا هيچ وقت به مشتري اول قيمت نگفتم.»
گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
گفت: «يا علي.»
+
من به همراه نسيم
همسفر با گل سرخ،
پا به پاى صلوات
جمعه را مىجويم
مىوزد از طرف قبله سجاده من
نفس صبح بهار
عطر يک جمعه سبز
بوى يک باغ اميد.
همسفر با گل سرخ،
پا به پاى صلوات
جمعه را مىجويم
مىوزد از طرف قبله سجاده من
نفس صبح بهار
عطر يک جمعه سبز
بوى يک باغ اميد.
* گل نرگس *
94/1/12
+
بسم الله... آقا به خيال رويت؛ خاک قدمت به مژه مي روبم...!شايد زماني براي مقدمت افتادن، شوق وصالي يابم...!

* گل نرگس *
94/1/12
+
دَر وصيــــت نامـــه اش نوشته بـــود :
" فقط هَفـــت تا نماز غفيله ام قضا شده ؛ لطفـــــاً
برايم بخوانيــــد!
" (شهيد مسعود گنجي آبادي)
بعضـــي ها را فقط بايد غبطه خورد بخاطر سبک باري شان...!
" فقط هَفـــت تا نماز غفيله ام قضا شده ؛ لطفـــــاً
برايم بخوانيــــد!
" (شهيد مسعود گنجي آبادي)
بعضـــي ها را فقط بايد غبطه خورد بخاطر سبک باري شان...!

* گل نرگس *
94/1/12
+
يادم هست قرار مان...! قرار هايي از جنس نوشتن...! خط خطي کردن... از جبهه و از خاکريزهاي بلند...! از منورها، از سيم خاردارها، از شب هاي عمليات...! از بدنهاي بي سر...! ازدرختان سر بريده ي خرما دشت خوزستان...! از مسيري که به ياد ماندني بود...! انتهايش بهشت بود...! از خوبها و از سوله ها و از سجده هاي خونين...! قرارمان يادتان باشد...!

خط خطيهاي ما
93/11/27
+
مورد داشتيم:
به کاربر پارسي بلاگ گفته اند :
اگر الان يک دعاي مستجاب داشته باشيد درفضاي پارسي يار چي هست؟
فرمود:يک ماه مشاهده کاربر انلاين!
.

به کاربر پارسي بلاگ گفته اند :
اگر الان يک دعاي مستجاب داشته باشيد درفضاي پارسي يار چي هست؟
فرمود:يک ماه مشاهده کاربر انلاين!
.


خادمة الزهراء
93/3/13
+
رجبعلي ِ خياط:
هر سوزني که براي ِ غير ِ خدا زدم به دستم فرو رفت.
.
.
خيلي کارها خياطيست ...مثلا همين نوشتن...
بعضي وقتها از نوشتن ، نوک ِ انگشت هاي ِ دستم شديدن ميسوزد...
هر سوزني که براي ِ غير ِ خدا زدم به دستم فرو رفت.
.
.
خيلي کارها خياطيست ...مثلا همين نوشتن...
بعضي وقتها از نوشتن ، نوک ِ انگشت هاي ِ دستم شديدن ميسوزد...
شهريار کوچه ها
93/2/28
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید